قلعه خون اشام ها
قلعه خون اشام ها
داستان دست در دست خون آشام ( <-PostCategory-> )

شب بود چراغ ها سو سو می زدند  اریو از کوچه ها گذشت ناگهان متوجه کسی شد که او را صدا می زد

آریو .....اریو.....

آریو برگشت کسی رو ندید دوباره صدا تکرار شد ایندفعه ترسید و با سرعت به قبرستان برگشت سر قبر مادرش اماگلدانی که 5 دقیقه پیش ان جا گذاشته بود را روی قبر دیگری دید رفت تا ان را بردارد که اسکلت دستانی از قبر بیرون امده و گلدان را گرفتند اریو جیغ زد و خود را به عقب پرت کرد نگاه کرد و دید اسکلت دیگری او را گرفت او پاشد و جیغ زد وکمک خواست ناگهان  مردی بلند قامت با شنلش امد و تمام اسکلت ها را زد بعد نگاهی به آریو کرد چهره ی مرد در تاریکی مشخص نبود اریو جلو رفت تا تشکر کند مرد دستش را جلو اورد قطره ای خون از دهنش چکید و به اسمان پرواز کرد اما یک پلاک قرمز رنگ از او به جا مانده بود

 

 

پایان قسمت اول


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 14:1 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 14:1" > داستان دست در دست خون آشام